1 می تلخی که تلخیها بدو گردد همه شیرین بت چینی که نگذارد که افتد بر رخ ما چین
2 میش هر دم همیگوید که آب خضر را درکش رخش هر لحظه میگوید که گلزار مخلد بین
3 زبان چرب او کرد درختانی پر از زیتون لب شیرین او خواند به افسون سوره والتین
4 ایا من عشق خدیه یذیب الف حور العین هواه کاشف البلوی کعسق او یاسین
5 شعاع وجهه یعلو علی شمس الضحی نورا کمال ساده الوافی یفوق الطور فی المتکین
6 فکم من عاشق اردی مقال الحب زر غبا و کم من میت احیا محیاه کیوم الدین
7 همیگوید مگو چیزی وگر نی هست تمییزی که زنده کردمی هر دم هزاران مرده زین تلقین
8 سکوتی عند احرار غدا کشاف اسرار وراء الحرف معلوم بیان النور فی التعیین
9 چو میگوید بگو حاجت دهد گوشی بدین امت که او ناگفته دریابد چو گوش غیب گو آمین
10 سکتنا یا صبا نجد فبلغ انت ما تدری و ترجم ما کتمناه لاهل الحی حتی حین
دیدگاهها **