بانگ می‌زن از جلال الدین محمد مولوی غزل 2779

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بانگ می‌زن ای منادی بر سر هر رسته‌ای

1 بانگ می‌زن ای منادی بر سر هر رسته‌ای هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جسته‌ای

2 یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنه‌ای وقت نازش تیزگامی وقت صلح آهسته‌ای

3 کودکی لعلین قبایی خوش لقایی شکری سروقدی چشم شوخی چابکی برجسته‌ای

4 بر کنار او ربابی در کف او زخمه‌ای می‌نوازد خوش نوایی دلکشی بنشسته‌ای

5 هیچ کس دارد ز باغ حسن او یک میوه‌ای یا ز گلزار جمالش بهر بو گلدسته‌ای

6 یوسفی کز قیمت او مفلس آمد شاه مصر هر طرف یعقوب وار از غمزه‌اش دلخسته‌ای

7 مژدگانی جان شیرین می‌دهم او را حلال هر کی آرد یک نشان یا نکته‌ای سربسته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment