- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که امروز به زیبایی او می نازی جای آن است که بر ماه کنی طنازی
2 بوسه ای چند بخواهم ز لبت چشم تو گر نکند پیش لبت غمازی
3 تا که در سینه کنون تخم وفایت کارد اشک با خون دل بنده کند انبازی
4 خود کشی عاشق و بر طره مشکین بندی خود دلم دزدی و اندر سر زلف اندازی
5 از رخت بنده چه بریست به جز دلسوزی؟ بلبل از لاله چه آموخت جز آتش بازی؟
6 چشم تو با همه بد می کند، الا با تو زانکه با غمزه بدساز نکو می سازی
7 من ز اندوه چو خسرو به تو پرداخته ام تو پی آنکه به من هیچ نمی پردازی