ای شمع چگل دوش در ایوان از خواجوی کرمانی غزل 845

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی

1 ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی وی سرو روان دی بگلستان که بودی

2 وی آیت رحمت که کست شرح نداند کی بود نزول تو و در شان که بودی

3 چون صبح برآمد به سر بام که رفتی چون شام در آمد بشبستان که بودی

4 کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی قلب که شکستی و بمیدان که بودی

5 ای کام روانم لب چون آب حیاتت در ظلمت شب چشمهٔ حیوان که بودی

6 دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می‌سوخت آرام دل و آرزوی جان که بودی

7 برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی درصحن گلستان گل خندان که بودی

8 تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر