-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی وی سرو روان دی بگلستان که بودی
2 وی آیت رحمت که کست شرح نداند کی بود نزول تو و در شان که بودی
3 چون صبح برآمد به سر بام که رفتی چون شام در آمد بشبستان که بودی
4 کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی قلب که شکستی و بمیدان که بودی
5 ای کام روانم لب چون آب حیاتت در ظلمت شب چشمهٔ حیوان که بودی
6 دیشب که مرا جان و دل از داغ تو میسوخت آرام دل و آرزوی جان که بودی
7 برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی درصحن گلستان گل خندان که بودی
8 تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی