ای لبت باده‌فروش و دل از خواجوی کرمانی غزل 126

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست

1 ای لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

2 تنم از مهر رخت موئی و از موئی کم صد گره در خم هر مویت و هر موئی شست

3 هر که چون ماه نو انگشت‌نما شد در شهر همچو ابروی تو در باده‌پرستان پیوست

4 تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق می پرستی که بود بیخبر از جام الست

5 تو مپندار که از خودخبرم هست که نیست یا دلم بستهٔ بند کمرت نیست که هست

6 آنچنان در دل تنگم زده‌ئی خیمهٔ انس که کسی را نبود جز تو درو جای نشست

7 همه را کار شرابست و مرا کار خراب همه را باده بدستست و مرا باد بدست

8 چو بدیدم که سر زلف کژت بشکستند راستی را دل من نیز بغایت بشکست

9 کار یاقوت تو تا باده فروشی باشد نتوان گفت بخواجو که مشو باده پرست

عکس نوشته
کامنت
comment