1 خازن صندوق عدلیه شدی تا بداند مؤمن و گبر و جهود
2 کز برای مرده ات تا بیست پشت اندرین صندوق جز لعنت نبود
1 ای شده در ره پی پذیره دارا چند کند دل بدوری تو مدارا
2 این منم از نار فرقت تو سراپای سوخته همچون وکیل صدر بخارا
1 گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف
2 گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف
1 ز آمدن فرودین و رفتن اسفند دلها خرم شد و روانها خرسند
2 گلها افروختند آتش زردشت مرغان آموختند ترجمه زند