- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است از شدت فشار کفت سیم و زر فرج
2 موران خرجها نتوانند دخل کرد در خرمن زری که شود از کف تو دج
3 وعد و وعید جنت و نارت، بحج نبرد شاید برد خرید و فروش منا بحج
4 گر کنی زشت، ز پند من دلریش مرنج چون ترا فصد ضرورت بود، از نیش مرنج
5 گر عزیزی بتو بد کرد، مرنجان زو دل ور برنجد دل از او، زدل خویش مرنج
6 نیست در قسمت حق، ره کمی و بیشی را گر کم آید بنظر رزق تو یا بیش مرنج
7 اهل دل را، زغم دوست، جگرها ریش است گر تو را در ره او پای شود ریش مرنج
8 آنچه کرده است، نکرده است جز از جهل ای دوست از بد واعظ دلخسته درویش مرنج