زلف تو که فتنهٔ جهان از عطار نیشابوری غزل 328

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

زلف تو که فتنهٔ جهان بود

1 زلف تو که فتنهٔ جهان بود جانم بربود و جای آن بود

2 هر دل که زعشق تو خبر یافت صد جانش به رایگان گران بود

3 مرده‌دل آن کسی که او را در عشق تو زندگی به جان بود

4 گفتم دل خویش خون کنم من کز دست دلم بسی زیان بود

5 ناگاه کشیده داشت دستم چون پای غم تو در میان بود

6 گر من دادم امان دلم را دل را ز غم تو کی امان بود

7 گفتم که دهان تو ببینم خود از دهنت که را نشان بود

8 هرگز نرسید هیچ جایی آن را که غم چنان دهان بود

9 گفتی که چگونه‌ای تو بی‌من دانی تو که بی‌تو چون توان بود

10 ز آنروز که یک زمانت دیدم صد ساله غمم به یک زمان بود

11 بر خاک درت نشسته عطار تا بود ز عشق جان فشان بود

عکس نوشته
کامنت
comment