- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف تو که فتنهٔ جهان بود جانم بربود و جای آن بود
2 هر دل که زعشق تو خبر یافت صد جانش به رایگان گران بود
3 مردهدل آن کسی که او را در عشق تو زندگی به جان بود
4 گفتم دل خویش خون کنم من کز دست دلم بسی زیان بود
5 ناگاه کشیده داشت دستم چون پای غم تو در میان بود
6 گر من دادم امان دلم را دل را ز غم تو کی امان بود
7 گفتم که دهان تو ببینم خود از دهنت که را نشان بود
8 هرگز نرسید هیچ جایی آن را که غم چنان دهان بود
9 گفتی که چگونهای تو بیمن دانی تو که بیتو چون توان بود
10 ز آنروز که یک زمانت دیدم صد ساله غمم به یک زمان بود
11 بر خاک درت نشسته عطار تا بود ز عشق جان فشان بود