زلف تو مرا بند دل و غارت از عطار نیشابوری غزل 206

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

1 زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

2 گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

3 اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت چون یافت ره زلف تو یک حلقه نشان کرد

4 وقت سحری باد درآمد ز پس و پیش وان حلقه ز چشم من سرگشته نهان کرد

5 چون حلقهٔ زلف تو نهان گشت دلم برد چون برد دلم آمد و آهنگ به جان کرد

6 جان نیز به سودای سر زلف تو برخاست پیش آمد و عمری چو دلم در سر آن کرد

7 ناگه سر مویی ز سر زلف تو در تاخت جان را ز پس پردهٔ خود موی کشان کرد

8 فی‌الجمله بسی تک که زدم تا که یقین گشت کز زلف تو یک موی نشان می نتوان کرد

9 گرچه نتوان کرد بیان سر زلفت آن مایه که عطار توانست بیان کرد

عکس نوشته
کامنت
comment