1 زلف تو باز فتنه را رشته دراز می دهد خط تو اهل عشق را سبق نیاز می دهد
2 می کش و میزبان مرا، زین روشی که هر زمان چشم تو جان همی برد، لعل تو باز می دهد
3 کشتن نقد از تو به تا دم نسیه از کسان کاب حیات نطق را عمر دراز می دهد
4 کی محل سگ چو من لاف وفای آن شهی کز دل شیر و اژدها طعمه باز می دهد
5 ناز که گویمش مکن، کی غم جان من خورد آنکه دمی هزار جان راتب ناز می دهد
6 کشت شب سیه مرا، کرد فراق بسملم طرفه مؤذنی که او بانگ نماز می دهد
7 چهره من همی کند مایه عشق نامها گریه خون کش از دلم سبحه راز می دهد
8 همچو گیاه خسرو است آنکه فسوس می کند گر پسر سبکتگین دل به ایاز می دهد