زلف تو به هر آب مصفا از امیرخسرو دهلوی غزل 137

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست

1 زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست الا که به خونابه دلها نتوان شست

2 هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

3 دریا ز پی بخت بداز دیده چه ریزم چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست

4 عشق از دل ما کم نتوان کرد که ذاتی ست چون مایه آتش که ز خارا نتوان شست

5 از دردی خم شوی مصلای من امشب کز آب دگر این لته ما نتوان شست

6 نوشیم می و بر سر خود جرعه فشانیم هر جای که جرعه چکد آنجا نتوان شست

7 ای دوست، به خسرو بر سان شربت دردی کز زمزم کعبه دم سگ را نتوان شست

عکس نوشته
کامنت
comment