- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها وی کرده گمان دهنت، دفع یقینها
2 کافر نکند با دل من آنچه تو کردی یعنی که در اسلام روا باشد از اینها
3 زینسان که بکشتی به شکرخنده جهانی خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها
4 از ناصیه ما نشود خاک درش دور چون صندل بت برهمنان را ز جبینها
5 من خود شدم از کیش و گر خود صنم اینست بسیار شود در سر کارش دل و دینها
6 در کعبه مقصود رسیدن که تواند در بادیه هجر تو از فتنه کمینها
7 نالم به سر کوی تو هر صبح به امید چون مطرب درهای کرم پاسنشینها
8 گر مهر گیا بایدت، ای دوست، طلب کن هرجا که چکد آب دو چشمم به زمینها
9 دشوار رود مهر تو از سینه خسرو ماندست چو نقشی که بماند به نگینها