- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز پیوسته با تو و ز دو عالم بریده باز
2 خورشید کز فروغ جمالش جهان پر است هر روز پیش روی تو بر سر دویده باز
3 هر شب سپهر پردهٔ زربفت ساخته رویت به دست صبح به یکدم دریده باز
4 بدری که در مقابل خورشید آمدست از خجلت رخت به هلالی رسیده باز
5 در پای اسب خیل خیال تو آفتاب زربفت هر شبانگهیی گستریده باز
6 از شوق ابروی و رخ تو ماه ره نورد صد ره تمام گشته و صد ره خمیده باز
7 گر زاهد زمانه ببیند جمال تو از دامن تو دست ندارد کشیده باز
8 چون از برای روی تو خون میخورد دلم آن خون از آن نهاد به روی و به دیده باز
9 لعل شکر فروش تو بخشیده یک شکر عطار را ز دست مشقت خریده باز