ای لاله برگ خویش نظرت از خواجوی کرمانی غزل 657

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم

1 ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم یاقوت آبدار تو قوت روان چشم

2 خیل خیال خال تو بیند بعینه و در هر طرف که روی کند دیدبان چشم

3 دور از توام ز دیده نماند نشان ولیک برخاک درگه تو بماند نشان چشم

4 یکدم بیاد آن لب و دندان در نثار خالی نشد ز گوهر و لعلم دکان چشم

5 روز سپید اگر نه بروی تو دیده‌ام یا رب سیاه باد مرا خان و مان چشم

6 ای بس که ما بسوزن مژگان کشیده‌ایم زنجیره‌های جعد تو بر پرنیان چشم

7 چون می‌روی کجا نشود ملک دل خراب ما را که رود می‌رود از ناودان چشم

8 پستان سیمگون تو با اشک لعل ما آن نار سینه آمد و این ناردان چشم

9 خواجو نگر که رستهٔ پروین ز تاب مهر هر صبح بیتو چون گسلد ز آسمان چشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر