چو طلعت تو مرا منتهای از خواجوی کرمانی غزل 117

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست

1 چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست بیا که عمر من این پنجروز معدودست

2 مقیم کوی تو گشتم که آستان ایاز بنزد اهل حقیقت مقام محمودست

3 دلم ز مهر رخت می‌کشد بزلف سیاه چرا که سایهٔ زلف تو ظل ممدودست

4 من از وصال تو عهدیست کارزو دارم که کام دل بستانم چنانکه معهودست

5 ز بسکه دل بربودی چو روی بنمودی گمان مبر که دلی در زمانه موجودست

6 اگر چنانکه کسی را ز عشق مقصودیست مرا ز عشق تو مقصود ترک مقصودست

7 دلم ز زلف تو بر آتشست و می‌دانم که سوز سینه پر دود مجمر از عودست

8 چه نکهتست مگر بوی لاله و سمنست چه زمزمه‌ست مگر بانک زخمه عودست

9 اگر مراد نبخشد بدوستان خواجو خموش باش که امساک نیکوان جودست

عکس نوشته
کامنت
comment