- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
2 منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
3 سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین به رهی کان پسر آید سر ما و سم مرکب
4 به کرشمه سر ابرو مکن از بهر خدا خم که ز محراب تو بر شد به فلک نعره یارب
5 لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
6 مکن، ای شیخ، نصیحت که مکن سجده بتان را چو بود مذهب ما این، نتوان گشت ز مذهب
7 به خیال سر زلفت خبر از خواب ندارم چه درازست شبم، وه که سیه روی چنین شب
8 اگر این سوخته گوید سخن بوس و کناری مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
9 که بود خسرو مدبر که دهد سر به تو باری به سر کنگر زلفت سر پیران مقرب