1 زهی لعل تو در درج منضود عذارت آتش و زلف سیه دود
2 میانت چون تنم پیدای پنهان دهانت چون دلم معدوم موجود
3 مریض عشق را درد تو درمان اسیر شوق را قصد تو مقصود
4 چرا کردی بقول بد سگالان طریق وصل را یکباره مسدود
5 گناه از بنده و عفو از خداوند تمنا از گدا وز پادشه جود
6 فکندی با قیامت وعده وصل خوشا روزی که باشد روز موعود
7 خلاف عهد و قطع مهر و پیوند میان دلبران رسمیست معهود
8 روان کن ای نگار آتشین روی زلالی آتشی زان آب معقود
9 ز من بشنو نوای نغمهٔ عشق که خوش باشد زبور از لفظ داود
10 بود حکمت روان بر جان خواجو که سلطانست ایاز و بنده محمود