1 گفتار تو زر و فعلت ارزیزین است یک حبه به نزد کس نیرزی زینست
2 اسبی که بهاش کم ز ار ز زین است آنرا تو ز بهر ره نوروزی زینست
1 بود شیخی دایما او وامدار از جوامردی که بود آن نامدار
2 ده هزاران وام کردی از مهان خرج کردی بر فقیران جهان
1 بود لقمان پیش خواجهٔ خویشتن در میان بندگانش خوارتن
2 میفرستاد او غلامان را به باغ تا که میوه آیدش بهر فراغ
1 پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی
2 که بفرما یا امیر المؤمنین تا بجنبد جان بتن در چون جنین
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو