1 راه طلب تو خار غمها دارد کو راهروى که این قدمها دارد
2 دانى که ز روشناس عشق است آنکو بر چهرهٔ جان داغ ستمها دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 روز وصلِ دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران، یاد باد
2 کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
1 دیر است که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
2 صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به