1 ای درد و غم تو راحت جان و تنم دانی ز چه شکوه از فراقت نکنم
2 از بس که به لب آمد و برگشت ز بیم پای به لب آمدن ندارد سخنم
1 من کرده ام از هر مژده یی دریایی او ساخته بزم غیر را مأوایی
2 از بخت بد من است این ورنه کسی طوفان جائی ندید و دریا جایی
1 تا کی کنی آزار من زار شکسته آزردگی ای هست در آزار شکسته
2 بیهوده چه رنجم که زمن زود گذشتی زودی گذرند از بر دیوار شکسته
1 گذشت آن که روی لاله خیمه بر گلزار شکوفه بر فلک افکند از طرب دستار
2 گذشت آن که چنان گرم بود مجمر باغ که سوختی شررش چون سپند جان هزار