1 ای درد و غم تو راحت جان و تنم دانی ز چه شکوه از فراقت نکنم
2 از بس که به لب آمد و برگشت ز بیم پای به لب آمدن ندارد سخنم
1 باد نوروز آمد و آورد بوی یاسمین بهر رقص آمد برون دست چنار از آستین
2 نرگس مخمور در صحن چمن زین خرمی کوفت چندان تا که تا زانو فروشد در زمین
1 عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست
2 کار ما را از نگاهی می تواند ساختن گردش چشم تو مثل گردش افلاک نیست
1 نفس از لب به سوی سینه برگردید و دانستم که او را با خیال روی جانان الفتی باشد