شدست از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی قصیده 10

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

شدست خاطر و طبع تو کان آتش و آب

1 شدست خاطر و طبع تو کان آتش و آب نه کان آتش و آبست جان آتش و آب

2 ز رشک خاطر وقاد و رشح طبع ترت پرآب و آتش شد خانمان آتش و آب

3 به جز ز خاطر و طبع چو آب و آتش تو کشید کس نتواند کمان آتش و آب

4 کنایتی‌ست ز جودت سخای بحر و سحاب حکایتی‌ست ز باست توان آتش و آب

5 ز صدر و قهر تو جزوی سپهر رفعت وجاه ز عنف و لطف تو رمزی جهان آتش و آب

6 کف تو گوهربارست و خشم صاعقه‌بار که ابر باشد دایم مکان آتش و آب

7 عجب ندارم از فر عدل شامل تو که التیام پذیرد میان آتش و آب

8 ز سرفرازی و گردن‌کشی رجوع کنند اگر بگیرد حملت عنان آتش و آب

9 ز بیم صرصر خشمت که دور باد و مباد فتاد در تب‌لرز استخوان آتش و آب

10 در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب

11 در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب

12 همی‌بلرزد بر جان آب و آتش باد ز عدل تست چنین مهربان آتش و آب

13 چنان تظلم منسوخ گشت در عهدت کز آب و آتش ناید فغان آتش و آب

14 زهی چو آتش و آب آمده مهیب و لطیف که خشم وحلم تو شد ترجمان آتش و آب

15 تویی غزاله فضل و تویی سلاله شرع که کرد گوهر پاکت بیان آتش و آب

16 کر است و کور ز خشم تو گوش و چشم عدو تراست و تیز به مدحت زبان آتش و آب

17 به روزگار تو اندر روا بود که بود ز روی طبع موافق قران آتش و آب

18 ز حرق و غرق جهان ایمنست کز عدلت به پنبه و شکرست امتحان آتش و آب

19 مگر که نام تو کردند نقش بر یاقوت که شد به فر تو هم‌داستان آتش و آب

20 اگر نبارد خشم تو سیل و صاعقه هیچ جهان نبیند دیگر زیان آتش و آب

21 در آب و آتش رقص آورد شرار و حباب چو باد خلق تو زد بر کران آتش و آب

22 ز تو سخا و سخن دیده آب و آتش هم حدیث و زر و گهر هان و هان آتش و آب

23 شدست مدح تو حرز سمندر و ماهی که هر دو هستند اندر ضمان آتش و آب

24 ز عدل تو چه عجب زین سپس که شمع و شکر چو طلق و موم شود در امان آتش و آب

25 ز سرد و گرم جهان ناصحت برون آمد چنانکه ز رو گهر از میان آتش و آب

26 دگر نبیند تردامنی و گرسنگی اگر کف تو شود میزبان آتش و آب

27 روا بود ز پس این قصیده گر زین پس بر او نبشته شود داستان آتش و آب

28 همیشه تا که شوند از اثیر و بحر محیط فراز و شیب هوا را نشان آتش و آب

29 چو آب و آتش بادی تو سرفراز و عزیز عدوت زرد و غریوان به سان آتش و آب

30 تو همچو شمع فروزان و خصمت از دل و جان چو شمع کرده روان کاروان آتش و آب

عکس نوشته
کامنت
comment