- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدست خاطر و طبع تو کان آتش و آب نه کان آتش و آبست جان آتش و آب
2 ز رشک خاطر وقاد و رشح طبع ترت پرآب و آتش شد خانمان آتش و آب
3 به جز ز خاطر و طبع چو آب و آتش تو کشید کس نتواند کمان آتش و آب
4 کنایتیست ز جودت سخای بحر و سحاب حکایتیست ز باست توان آتش و آب
5 ز صدر و قهر تو جزوی سپهر رفعت وجاه ز عنف و لطف تو رمزی جهان آتش و آب
6 کف تو گوهربارست و خشم صاعقهبار که ابر باشد دایم مکان آتش و آب
7 عجب ندارم از فر عدل شامل تو که التیام پذیرد میان آتش و آب
8 ز سرفرازی و گردنکشی رجوع کنند اگر بگیرد حملت عنان آتش و آب
9 ز بیم صرصر خشمت که دور باد و مباد فتاد در تبلرز استخوان آتش و آب
10 در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
11 در آب و آتش خسبیم چو نکلیم و خلیل کنون که باس تو شد پاسبان آتش و آب
12 همیبلرزد بر جان آب و آتش باد ز عدل تست چنین مهربان آتش و آب
13 چنان تظلم منسوخ گشت در عهدت کز آب و آتش ناید فغان آتش و آب
14 زهی چو آتش و آب آمده مهیب و لطیف که خشم وحلم تو شد ترجمان آتش و آب
15 تویی غزاله فضل و تویی سلاله شرع که کرد گوهر پاکت بیان آتش و آب
16 کر است و کور ز خشم تو گوش و چشم عدو تراست و تیز به مدحت زبان آتش و آب
17 به روزگار تو اندر روا بود که بود ز روی طبع موافق قران آتش و آب
18 ز حرق و غرق جهان ایمنست کز عدلت به پنبه و شکرست امتحان آتش و آب
19 مگر که نام تو کردند نقش بر یاقوت که شد به فر تو همداستان آتش و آب
20 اگر نبارد خشم تو سیل و صاعقه هیچ جهان نبیند دیگر زیان آتش و آب
21 در آب و آتش رقص آورد شرار و حباب چو باد خلق تو زد بر کران آتش و آب
22 ز تو سخا و سخن دیده آب و آتش هم حدیث و زر و گهر هان و هان آتش و آب
23 شدست مدح تو حرز سمندر و ماهی که هر دو هستند اندر ضمان آتش و آب
24 ز عدل تو چه عجب زین سپس که شمع و شکر چو طلق و موم شود در امان آتش و آب
25 ز سرد و گرم جهان ناصحت برون آمد چنانکه ز رو گهر از میان آتش و آب
26 دگر نبیند تردامنی و گرسنگی اگر کف تو شود میزبان آتش و آب
27 روا بود ز پس این قصیده گر زین پس بر او نبشته شود داستان آتش و آب
28 همیشه تا که شوند از اثیر و بحر محیط فراز و شیب هوا را نشان آتش و آب
29 چو آب و آتش بادی تو سرفراز و عزیز عدوت زرد و غریوان به سان آتش و آب
30 تو همچو شمع فروزان و خصمت از دل و جان چو شمع کرده روان کاروان آتش و آب