- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نعیم تو نه از آن است که سیر گردد جان مرا به خوان تو باید هزار حلق و دهان
2 بیا که آب حیاتی و بنده مستسقی نه بنده راست ملالت نه لطف راست کران
3 بیا که بحر معلق تویی و من ماهی میان بحرم و این بحر را کی دید میان
4 ز بحر توست یکی قطره آب خاک آلود که جان شدهست به پیش جماعتی بیجان
5 بیا بیا که تویی آفتاب و من ذره به پیش شعله رویت چو ذره چرخ زنان