مشاطه تو جلوه ناز ای پسر از اهلی شیرازی غزل 732

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود

1 مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود

2 با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو صاحب نظر ز سایه خود بر حذر بود

3 گر سیل خون ز دیده فشانیم دور نیست ماراکه از تو آنهمه خون در جگر بود

4 ذوقی است کشته کشتن عاشق ز بهر تو ور جان دهد بپای تو ذوقی دگر بود

5 از نخل آرزو رطبی گر نمیدهی سنگی بزن که از تو مرا این ثمر بود

6 هرچند عاشقان گله از دلبران کنند مارا شکایت از دل خود بیشتر بود

7 گر شمع راه مرغ سحر شد چراغ گل ما را چراغ راه زآه سحر بود

8 اهلی چو بنده نگهی شد بیک نظر او را بخر که قیمت او یک نظر بود

عکس نوشته
کامنت
comment