1 بازار تو را کرانهای نیست آزار تو را بهانهای نیست
2 آمد ز دهن دلم ز آتش بیقصه تو زبانهای نیست
3 تا بوده هزار بار بالین در کوی تو آستانهای نیست
4 در کوی تو ناز حسن سوز است بیماتم هیچ خانهای نیست
1 خاتون زمان بدست شبگیر برداشت ز چهره پرده قیر
2 شب کحل شد و چو مردم کهل آمیخت سواد قیر با شیر
1 بهار چون خط بطلان کشید بر منشور صبا کلید بساتین نهاد پیش دبور
2 چو دود ابر بمغز فلک برآمد، شد بچشم انجم، چرخ کبود صورت گور
1 تا منت توست هم نشینم از ناز نمی کشد زمینم
2 خلخال هلال نعل سازم چون داغ تو می سزد سرینم