-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منزل عشقت که من پوشیده در جان میکنم رخ گواهی میدهد، هرچند پنهان میکنم
2 جان که بند رفتن است و ماندنش از بهر آنست کز کمانت هر زمان من وعده پیکان میکنم
3 توشه جانم گران گشت از برای آن جهان بس که غمهایت ذخیره از پی آن میکنم
4 گفتیم: «خاک درم بهر چه میداری به چشم؟» گریه چشمم را جراحت کرد، درمان میکنم!
5 دیده ببرید این زمان از دیدن غمهای تو هرکجا شینم، دل خلقی پریشان میکنم
6 غمزه میزد، گفتمش «چون عاشقان جان میکنند چیست آن، گفتا: «برایشان مردن آسان میکنم
7 ای که دلها میستد از خلق، گفتم: «این چراست؟» گفت: «در بازار غم نرخ دل ارزان میکنم»
8 جان و دل دادم خیالش را، کجا ماند به جا خسروا، چون دزد بر کالا نگهبان میکنم؟