- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد فریاد ز کفار به یک بار برآمد
2 در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
3 گفتم که کنم توبه در عشق ببندم تا چشم زدم عشق ز دیوار برآمد
4 یک لحظه نقاب از رخ زیبات براندند صد دلشده را زان رخ تو کار برآمد
5 یک زمزمه از عشق تو با چنگ بگفتم صد نالهٔ زار از دل هر تار برآمد
6 آراسته حسن تو به بازار فروشد در حال هیاهوی ز بازار برآمد
7 عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد
8 یوسف ز می وصل تو در چاه فروشد منصور ز شوقت به سر دار برآمد
9 ای جان جهان هر که درین ره قدمی زد کار دو جهانیش چو عطار برآمد