- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای لبت ختم کرده دلبندی بنده بودن تو را خداوندی
2 آفتاب سپهر رویت را بر گرفته ز ره به فرزندی
3 دیدهام آب زندگانی تو من بمیرم ز آرزومندی
4 در غم آب زندگانی تو گر بمیرم به درد نپسندی
5 تا به زلفت دراز کردم دست همچو زلفت به پای افکندی
6 چون به زلف تو دست بگشادیم چون به موییم در فروبندی
7 قلعهٔ آسمان به یک سر موی بگشایی به حکم دلبندی
8 عاشقان چون سپر بیفکندند زره زلف چند پیوندی
9 چون کرشمه کنی به نرگس مست گم شود عقل را خردمندی
10 تا به آزادی آمدی در کار سرو را بن ز بیخ بر کندی
11 بوسهای بی جگر بده آخر چند عطار را جگر بندی