1 لبهای تو آنگه که با ستیز بود در هر دو جهان از تو شکرریز بود
2 گر در دل تنگ خود تو ماهی بینی از من بشنو که شمس تبریز بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
2 به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
1 اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
2 اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بیچون باشد وجود من چون همه اوست
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به