-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم پشت من و پلاس غم اینست قبای شاهیم
2 قاضی شهرم ار کشد، بهر وطن روا بود خاصه که آب دیدگان داد به خون گواهیم
3 شد سیهم ز عشق رو، گریه در او از آن کنم گریه چه سود، چون ز رخ شسته نشد سیاهیم
4 چند به ناز خفتنت، وه که مباد ناگهان شعله به دامنت زند ناله صبحگاهیم
5 بود ز عقل پیش ازین باد غرور در سرم پیش در تو خاک شد آن همه کژ کلاهیم
6 گر تو ز بهر کشتنم جرم و دروغ می نهی حیف بود ز بهر جان دعوی بی گناهیم
7 وقف خیال تست جان، از پی این خورم غمت من نه که این عمارتم، گر تو خراب خواهیم
8 تو گل و باغ بین که من در ته چاه محنتت تو می لعل خور که من بر سر تابه ماهیم
9 همره خسروست دان تا به عدم وفای تو شکر که عقل بی وفا ماند ز نیم راهیم