- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
2 با لبت گر باده لاف جانفزائی میزند پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
3 نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر زانکه جای خواب مستان گوشهٔ محراب نیست
4 ساکن کوی خرابات مغان خواهم شدن کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست
5 خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب بر درمیخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست
6 پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار زانکه شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست
7 گفتمش کاخر دل گمگشتهام را باز ده گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست
8 روضهٔ رضوان بدان صورت که وصفش خواندهئی چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست
9 ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست