1 دل ز تو بی غم نتوانیم کرد درد تراکم نتوانیم کرد
2 جرعه ای از جام جفا می کشیم رطل دمادم نتوانیم کرد
3 کرد غمت بر دل مسکین ما آن چه که بر غم نتوانیم کرد
4 پیش تو خواهیم که آهی کنیم آه که آن هم نتوانیم کرد
5 از خنکی های دم سرد خویش دست فراهم نتوانیم کرد
6 با دل ریش از تو به هر غصه ای قصه مرهم نتوانیم کرد
7 خسرو، از آن خیر نیابیم برگ حله آدم نتوانیم کرد