جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 697

غزل 697 ام از 6329 غزلیات

دل بی‌لطف تو جان ندارد

1 دل بی‌لطف تو جان ندارد جان بی‌تو سر جهان ندارد

2 عقل ار چه شگرف کدخداییست بی خوان تو آب و نان ندارد

3 خورشید چو دید خاک کویت هرگز سر آسمان ندارد

4 گلنار چو دید گلشن جان زین پس سر بوستان ندارد

5 در دولت تو سیه گلیمی گر سود کند زیان ندارد

6 بی ماه تو شب سیه گلیمست این دارد و آن و آن ندارد

7 دارد ز ستاره‌ها هزاران بی ماه چراغدان ندارد

8 بی گفت تو گوش نیست جان را بی گوش تو جان زبان ندارد

9 وان جان غریب در تظلم می‌نالد و ترجمان ندارد

10 لیکن رخ زرد او گواهست و اشکی که غمش نهان ندارد

11 غماز شوم بود دم سرد آن دم که دم خران ندارد

12 اصل دم سرد مهر جانست کان را مه مهر جان ندارد

13 چون دل سبکش کند بهارت صد گونه غمش گران ندارد

14 آن عشق جوان چو نوبهارت جز پیران را جوان ندارد

15 تا چند نشان دهی خمش کن کان اصل نشان نشان ندارد

16 بگذار نشان چو شمس تبریز آن شمس که او کران ندارد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد

شاعر شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد چه کسی است ؟

شاعر شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد چیست ؟

قالب شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد غزل است

مضمون اصلی شعر دل بی‌لطف تو جان ندارد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر