-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طرههای تو کمند افکن طرارانند غمزههای تو طبیب دل بیمارانند
2 از رقیبان تو باید که پریشان نشوند که یقینست که آن جمع پری دارانند
3 زان بدورت همه محراب نشینان مستند که چو ابروی تو پیوستهٔ خمارانند
4 چشم مست تو چو یک لحظه ز می خالی نیست زاهدان از چه سبب منکر میخوارانند
5 چون بمیرم بدر میکده تابوت مرا مگذرانید بدان کوچه که هشیارانند
6 آنکه در حلقهٔ زلفش دل ما در بندست چه خبر دارد از آنها که گرفتارانند
7 گفتمش گنج لطافت رخ مه پیکر تست گفت خاموش که برگنج سیه مارانند
8 مهر ورزان که نباشند زمانی بی اشک روز و شب بهر چه سوزند که دربارانند
9 هر که خواهد که برد سر بسلامت خواجو گو درین کوی منه پای که عیارانند