ای غمت در جان من آویخته از اثیر اخسیکتی غزل 153

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

ای غمت در جان من آویخته

1 ای غمت در جان من آویخته نه، که خود با جان من آمیخته

2 یاد رویت، در نگارستان دل صد هزاران، مهر و مه انگیخته

3 غمزه خونخواره ی بی آب تو آب چشم و خون دلها ریخته

4 خاکپاشان دو عالم را هوات آب، بر رخ خاک، برسر بیخته

5 دوری روی تو، دور از روی تو کار من چون زلف بر هم ریخته

6 باد سردم هر دم، از نوک مژه صد هزاران نکته اشک آویخته

7 هرکه را با خویشتن خوانده غمت چون اثیر از خویشتن بگریخته

عکس نوشته
کامنت
comment