جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2565

غزل 2565 ام از 6329 غزلیات

ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی

1 ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی

2 نوری که بدو پرد جان از قفس قالب در تو نظری کرد او در نور نظر رفتی

3 رفتی تو از این پستی در شادی و در مستی آن سوی زبردستی گر زیر و زبر رفتی

4 مانند خیالی تو هر دم به یکی صورت زین شکل برون جستی در شکل دگر رفتی

5 امروز چو جانستی در صدر جنانستی از دور قمر رستی بالای قمر رفتی

6 اکنون ز تن گریان جانا شده‌ای عریان چون ترک کله کردی وز بند کمر رفتی

7 از نان شده‌ای فارغ وز منت خبازان وز آب شدی فارغ کز تف جگر رفتی

8 نانی دهدت جانان بی‌معده و بی‌دندان آبی دهدت صافی زان بحر که دررفتی

9 از جان شریف خود وز حال لطیف خود بفرست خبر زیرا در عین خبر رفتی

10 ور ز آنک خبر ندهی دانم که کجاهایی در دامن دریایی چون در و گهر رفتی

11 هان ای سخن روشن درتاب در این روزن کز گوش گذر کردی در عقل و بصر رفتی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی

شاعر شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی چه کسی است ؟

شاعر شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی چیست ؟

قالب شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی غزل است

مضمون اصلی شعر ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر