1 یاران یاران ز هم جدائی مکنید در سر هوس گریز پائی نکنید
2 چون جمله یکید دو هوائی مکنید فرمود وفا که بیوفائی مکنید
1 همچو آن شخص درشت خوشسخن در میان ره نشاند او خاربن
2 ره گذریانش ملامتگر شدند پس بگفتندش بکن این را نکند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد