چشم فتانت که دی بر رو از امیرخسرو دهلوی غزل 265

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

چشم فتانت که دی بر رو نخفت

1 چشم فتانت که دی بر رو نخفت فتنه را بیدار کرده او نخفت

2 تاز جوی لب خط سبزت بخاست سبزه تر بر لب هر جو نخفت

3 گل برآمد با تو و بادش به روی پشت دستی زد که تو بر تو نخفت

4 من نخفتم در فراقت هیچ گاه چشم من در حسرت آن رو نخفت

5 نی خود آن نرگس به خونم راه داشت بخت من، کان غمزه بد خو نخفت

6 هر که پهلوی تو خود در خواب دید تا قیامت هم بر آن پهلو نخفت

7 بازویت خسرو چو زیر سر نیافت کرد تنها زیر سر بازو، نخفت

عکس نوشته
کامنت
comment