- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند دور فلک مبادا کاین شربتت چشاند
2 بر جور بردن من انصاف داد عالم یارب که ایزد از تو انصاف من ستاند
3 از بیم چشم گفتم کان روی را بپوشان ورنه چنان جمالی پوشیده خود نماند
4 سرو بلند بالاگر با شما بر آید هرگز قد بلندت از وی فرو نماند
5 نارسته می توان دید از زیر پوست خطت چون نامه ای که کاتب سوی برون بخواند
6 بر دل به هر گناهی تیغ جفا چه رانی؟ دیوانه ایست کایزد بر وی قلم نراند
7 این دیده می تواند غرقه شدن به دریا لیکن کنار جستن از تو نمی تواند
8 شب ماجرای دیده از خون دل نوشتم کو باد تا ز بلبل نامه به گل رساند
9 تو سهل می شماری اندوه خسرو، آری آن کو ندید رنجی، رنج کسان نداند