- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتاد تو نیفگندی، از آلودگی خواب افتاد
2 غمزه تیز به پیرامن چشمش گویی تیغ خون است که در مهچه قصاب افتاد
3 مشتبه می شود قبله ز رویت، چه کنم؟ که ز ابروی تو چشمم به دو محراب افتاد
4 دل به دریای جمال تو به بازی می گشت عاقبت سوی زنخ رفت و به گرداب افتاد
5 کار من از پی زلف تو پس آمد، چه کنم؟ مثلم قصه شاگرد رسن تاب افتاد
6 زلف تو می نگذارد که ببینم رویت یارب این شب ز کجا بر سر مهتاب افتاد؟
7 آب خسرو همه بر روی زمین ریخته شد از چو تو یار که گردنده به دولاب افتاد