خاک کوی توام تو می‌دانی از عطار نیشابوری غزل 808

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

خاک کوی توام تو می‌دانی

1 خاک کوی توام تو می‌دانی خاک در روی من چه افشانی

2 سر نگردانم از ره تو دمی گر به خون صد رهم بگردانی

3 با چو من کس که ناتوان توام بتوان کرد هرچه بتوانی

4 گر به خونم درافکنی ز درت بر نگیرم ز خاک پیشانی

5 سر مهر غم تو در دل من راز عشقت بس است پنهانی

6 گر به رویم نظر کنی نفسی همه از روی من فرو خوانی

7 من ز درمان به جان شدم بیزار جان من درد توست می‌دانی

8 گر مرا درد تو نخواهد بود سر بگردانم از مسلمانی

9 هیچ درمان مرا مکن هرگز که نیم جز به درد ارزانی

10 گفته بودی که دل ز تو ببرم که ز دلداری و پریشانی

11 نتوانی که دل ز من ببری دل چگونه بری چو درمانی

12 من ز عطار جان بخواهم برد برهد از هزار حیرانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر