- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی وی دستت از نزاکت، چون کاغذ حنایی
2 با نفس وقت شهوت، جنگ و جدل چه سازد؟! باید فرو نشاندن، آن را به کدخدایی
3 ز آمیزش خلایق، جز دردسر چه زاید؟ آسودگی ز غمهاست، فرزند پارسایی
4 سیم و زر جهان نیست، جز مایه غم و رنج دلبستگان ندارند، بخشی ز دلگشایی
5 الفت کنند با هم، چندانکه کار دارند یاران دگر ندارند کاری بآشنایی
6 کو عیب جو، که گوید بی پرده عیبهایم؟ شاید مرا رهاند از عیب خود ستایی؟
7 واعظ چرا نباشد گل گل؟ شکفته دارد باغی چو گوشه گیری پر برگ بینوایی!