شکنج زلف سیاه تو بر سمن از خواجوی کرمانی غزل 142

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست

1 شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست

2 گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست دراز دستی آن زلف پرشکن چه خوشست

3 نمی‌رود سخنی بر زبان من هیهات مگر حدیث تو یا رب که این سخن چه خوشست

4 سپیده‌دم که گل از غنچه می‌نماید رخ نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست

5 ز جام بادهٔ دوشینه مست و لایعقل فتاده بر طرف سرو و نارون چه خوشست

6 چو جای چشمه که بر جویبار دیدهٔ من خیال قامت آنسرو سیمتن چه خوشست

7 چه گویمت که بهنگام آشتی کردن میان لاغر او در کنار من چه خوشست

8 مپرس کز هوس روی دوست خواجو را دل شکسته برآن زلف پرشکن چه خوشست

عکس نوشته
کامنت
comment