-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل کارزوی وصل تو در سینه او بود تیغ تو کلید در گنجینه او بود
2 چون لاله بهر دل که نگه کردم ازین باغ داغ کهنش از غم دیرینه او بود
3 ماهیت خورشید چو دریافتم آخر عکسی ز جمال تو در آیینه او بود
4 آه از ستم چرخ که با هرکه نشستم گویا غم عالم همه در سینه او بود
5 آن شیخ که میگفت که ما فاسق و مستیم فسق همه در یک شب آدینه او بود
6 ای برهمن از خرقه چو صوفی بدر آمد زنار تو یکموی ز پشمینه او بود
7 غافل مشو از اهلی مسکین که همه عمر چرخ از سبب مهر تو در کینه او بود