-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی دل زحم هرگز بر ندارد چشم خویش از روی دل
2 بسکه طومار سخن پیچیده در دل مانده است تارها شد از زبانم، باز گردد سوی دل
3 یاد شوخی های مژگان تو بیدارش کند گر شود بالین بخت خفته ام زانوی دل
4 استخوانم از فشار تنگنای روزگار همچو نقش بوریا جا کرده در پهلوی دل
5 یک نفس واعظ برو شاگردی آیینه کن نیک و بد را رو بسوی خود کن، از یکروی دل