- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
2 بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
3 قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
4 شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
5 هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد
6 چه بود ار باز می گشتی به روز من توانایی که خود دیدی چهها با روزگارم ناتوانی کرد
7 جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد
8 جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
9 جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد