تو مرا می از جلال الدین محمد مولوی غزل 1345

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل

1 تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل چون رسد نوبت خدمت نشوم هیچ خجل

2 چو گه خدمت شه آید من می‌دانم گر ز آب و گلم ای دوست نیم پای به گل

3 در نمازش چو خروسم سبک و وقت شناس نه چو زاغم که بود نعره او وصل گسل

4 من ز راز خوش او یک دو سخن خواهم گفت دل من دار دمی ای دل تو بی‌غش و غل

5 لذت عشق بتان را ز زحیران مطلب صبح کاذب بود این قافله را سخت مضل

6 من بحل کردم ای جان که بریزی خونم ور نریزی تو مرا مظلمه داری نه بحل

7 پس خمش کردم و با چشم و به ابرو گفتم سخنانی که نیاید به زبان و به سجل

8 گر چه آن فهم نکردی تو ولی گرم شدی هله گرمی تو بیفزا چه کنی جهد مقل

9 سردی از سایه بود شمس بود روشن و گرم فانی طلعت آن شمس شو ای سرد چو ظل

10 تا درآمد بت خوبم ز در صومعه مست چند قندیل شکستم پی آن شمع چگل

11 شمس تبریز مگر ماه ندانست حقت که گرفتار شدست او به چنین علت سل

عکس نوشته
کامنت
comment