- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خرابات مجو همچو من میخواری که به عمری نتوان یافت چنین خماری
2 کار سودازدگان عاشقی و میخواریست هر کسی در پی کاری و سر بازاری
3 دل ما بود امینی و امانت عشقش آن امانت به امینی بسپارند آری
4 عشق او صدره اگرمی کشدم در روزی خونبها می دهمش از لب خود هر باری
5 کفر او رونق ایمان مسلمانان است بسته ام از سر زلفش به میان زُناری
6 غم من می خورد آن یار که جانم به فداش شادمانم ز غم یار چنین غمخواری
7 در همه مجلس رندان جهان گردیدم نیست چون سید سرمست دگر سرداری