1 تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد بسعی خویش کسی بختیار چون گردد
2 خطت بنقطه دل راه بسته چون پرگار ازین میانه کسی برکنار چون گردد؟
3 تو گر بمهر نگردی قرار بخش دلم فلک بکام دل بیقرار چون گردد؟
4 بپایبوس سگت گرنه رخ بخون شویم ز گرد رخ غم ما بی غبار چون گردد؟
5 سگ توایم و ز مجنون وشی نمیدانیم که آهویی چو تو ما را شکار چون گردد؟
6 بباد تا نشود استخوان و چهره زرد خزان محنت ما نوبهار چون گردد؟
7 ز هجر و وصل چه اندیشه میکنی اهلی که واقفست که انجام کار چون گردد