- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میزدی تیری به غیر و بر جگر خوردم ز رشک میل قتل دیگری کردی و من مردم ز رشک
2 با همه شوقی که دارم دی چه بودی با رقیب دیدن روی ترا طاقت نیاوردم ز رشک
3 گفتم از آزار دشمن شادمان گردد دلم لیک چون آزار او کردی خود آزاردم ز رشک
4 با وجود آنکه جان داد از دعای من رقیب چون گذشتی از پی تابوت او مردم ز رشک
5 تا ببینم دامن وصلت به دست دیگران همچو اهلی سر به جیب نیستی بردم ز رشک