می‌گذشتی و من از دور از خواجوی کرمانی غزل 640

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

می‌گذشتی و من از دور نظر می‌کردم

1 می‌گذشتی و من از دور نظر می‌کردم خاک پایت همه بر تارک سر می‌کردم

2 خرقهٔ ابر بخونابه فرو می‌بردم دامن کوه پر از لعل و گهر می‌کردم

3 چون به جز ماه ندیدم که برویت مانست نسبت روی تو زانرو بقمر می‌کردم

4 تا مگر با تو بزر وصل مهیا گردد مس رخسار ز سودای تو زر می‌کردم

5 هرنفس کز دهن تنگ تو می‌کردم یاد ملک هستی ز دل تنگ بدر می‌کردم

6 دهن غنچهٔ سیراب چو خندان می‌شد یاد آن پستهٔ چون تنگ شکر می‌کردم

7 چهرهٔ باغ بخونابه فرو می‌شستم دهن چشمه پر از للی تر می‌کردم

8 چون بیاد لب میگون تو می‌خورد شراب جام خواجو همه پرخون جگر می‌کردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر